- گیاهانِ آبزی گذرِ [رودِ] ویوون را آشفته می-کردند. در آغاز تک بودند. مانند آن نیلوفری که جریانِ آبی که از بختِ بد بر سر راهش روییده بود، آن چنان فرصتِ آرامش را از او می-گرفت که چون کَلَکی مکانیکی هنوز به یک کناره-ی رود نرسیده باید به کناره-ی دیگر برمی-گشت، و تا ابد در این رفت-و-آمدبود. با فشار آب ساقه-اش به سوی کناره کشیده می-شد، کش می-آمد، تا آخرین حد مقاومت-اش از هم باز می-شد.
- تا به کناره می-رسید و آنگاه دوباره گرفتارِ جریان می-شد، ساقه-ی سبز در جهتِ دیگر کش می-آمد و گیاهِ بی-نوا را باز به نقطه-ی آغاز برمی-گرداند که به راستی درخورِ این نام بود چون هنوز به آنجا نرسیده باز باید رفت و آمدِ پایان-ناپذیرش را آغاز می-کرد.
- هر بار که از آنجا می-گذشتیم، او را در این وضع همیشگی باز می-یافتم، آدم را به یاد برخی بیمارانِ عصبی می-انداخت که پدر بزرگ-ام عمه لئونی را نیز از آن جمله می-دانست و سال-های سال عادت-های شگرفی را بی-هیچ تغییری از آنان می-بینیم که خود می-پندارند امروز و فردا ترک خواهند کرد اما همیشه با آنان است؛ دست-و-پایی که این آدم-ها، گرفتار در چرخ و دنده-ی وسواس-ها و تشویش-هایشان، بیهوده برای رهایی از آنها می-زنند، تنها این اثر را دارد که آن را راه بیندازد و ماشینِ عادت-های غریب، گریزناپذیر و شوم-شان را در حرکت نگه دارد.
در جستجوی زمان از دست رفته - طرف خانه سوان- مارسل پروست - ترجمه مهدی سحابی