- تارِ ریاکاریِ امروزی بر سرحداتِ دو قلمرو آویزان می شود.
- زمانه ی ما بین این دو به جلو و عقب در نوسان و به نخ هایی از فریبکاری و خودفریبی متصل گشته است.
- نه به اندازه ی کافی جدی است تا به اخلاقیات بدون شک و تزلزل خدمت کند و نه به اندازه ی کافی بی پروا است تا تماماً خودمدارانه زیست کند.
- او اکنون در این تارِ عنکبوتیِ ریاکاری لحظه ای در برابر یکی و لحظه ای دیگر در برابر دیگری می جنبد و با افسونِ نیمه بودن فلج شده است؛ تاری که تنها مگس های درمانده و احمق را میگیرد.
- اگر فردی یک بار جرئت کرده باشد که حرکتی «آزاد» انجام دهد، سریعا آن را با گستاخیهای عشق و کناره گیریهای ریاکارانه دوباره بر آب می دهد.
- از طرفی اگر آنها روی آن را داشته باشند که حرکت آزاد را با تمایلاتِ اخلاقی با اعتماد به نفس نفی کنند، به سرعت آن شجاعتِ اخلاقی نیز فرو می نشیند و آنها به فرد اطمینان می دهند که چگونه سخنانِ آزاد را با لذتی خاص میشنوند و ... .
- آنها تاییدگرانِ متظاهرند. خلاصه آنکه مردم دوست دارند که یکی را داشته باشند ولی آن یکی را از دست ندهند.
- آنها دوست دارند که خواستی آزادداشته باشند، اما درعین حال زندگیشان هم کمبودِ خواست اخلاقی نداشته باشد.
- شما لیبرال ها فقط کافیست با یک طرفدار برده وارِ حاکمیت تماس پیدا کنید.
- شما هر واژهای از آزادی را با نگاهی حاکی از بیشترین اطمینان از وفاداریْ نرم خواهید کرد و او برده واری اش را در لباسی خوشایند از عباراتی درباره ی آزادی خواهد پوشاند.
- سپس شما از هم جدا می شوید و او همچون شما می اندیشد: «تو را میشناسم، روباه!»
- او شیطان را در شما بو می کشد همان قدر که شما خداوند، پروردگار و اربابِ تاریکِ قدیمی را در او.
خود و آنچه ازوست - ماکس اشتیرنر - ترجمه: نیما حیاتی مهر - نشر شدت