- دوستبازی به معنی کنارهگیری از خویشتن است. حتی گفتوگو که شیوهی بیانِ دوستی است، یاوهگفتنی سطحی است که از آن هیچ چیز بهدست نمیآید.
- میتوانی یک عمر گفتگو کرده و هیچچیز نگفته، کاری جز تکرارِ بینهایتِ خلاءِ یک دقیقه نکرده باشی، حال آنکه حرکتِ اندیشه، هنگامِ تنهایی کارِ آفرینشِ هنری، به سوی ژرفاست،
- تنها راهی که هیچگاه بسته نیست و میتوان بر آن - البته با تلاشِ بیشتری - تا دستیابی به حقیقتی پیش رفت.
- و دوستی نه تنها چون گفتگو عبث، که بدآور نیز هست. زیرا ملالی را که برخی از ما، که قانونِ پیشرفتمان صرفا درونی است، نمیتوانیم از بودن در کنارِ دوستی حس نکنیم - یعنی این حس که به جای پیش رفتن در سفرِ اکتشاف در ژرفاها در سطحِ خویشتن باقی ماندهایم - دوستی به ما میپذیراند که وقتی دوباره تنها شدیم آن را ملال ندانیم،
- و با هیجان گفتههایی را به یاد آوریم، حال آنکه دوست به ما گفته است، و آنها را دستاوردی گرانبها به شمار آوریم،
- حال آنکه ما نه خانه که از بیرون بتوان سنگهایی بر آن افزود، بلکه چون درختانیم که از شیوهی تنِ خویش گرهای بر گرهای و تازه برگ و شاخی بر شاخ و برگِ خویش میافزایند.
در جستجوی زمان از دست رفته (جلد 2) - در سایه-ی دوشیزگان شکوفا - مارسل پروست - ترجمه مهدی سحابی