اسکار وایلد: گناهان بزرگ از کجا آمدهاند؟
اکتبر 23, 2024ساموئل بکت: برای کسی که هیچ چیز ندارد.
اکتبر 23, 2024
- ما زبانی مستقل برای وصف کردنِ کیفیاتِ پدیداری نداریم. چیزی ناگفتنی دربارهی آنها هست.
- مثلا هر چند «سبزی»، قسمِ متمایزی از حس با خصلتِ دروننهادیِ قویای است، چندان چیزی نمیشود دربارهاش گفت جز اینکه سبز است.
- هنگام صحبتکردن دربارهی کیفیاتِ پدیداری، عموما مجبوریم کیفیاتِ موردِ بحث را در قالبِ ویژگیهای بیرونیِ ملازم، یا در قالبِ نقشهای علّیِ ملازم، مشخص کنیم.
- زبانمان برای کیفیاتِ پدیداریْ مشتق است از زبانِ غیرپدیداریمان. چنان که رایل گفته است، هیچ کلمهی «تمیز»ی برای حس در دست نیست.
- اگر گسی به سیاههی تجربههای آگاهانه نگاه کند، میبیند که تجربههای مورد بحث اصلا در قالب کیفیات دروننهادیشان توصیف نمیشوند، بلکه تعابیری همچون «بوی نانِ تازهپختهشده»، «الگوهایی که هنگامِ بستنِ چشمانمان برای ما حاصل میشوند» و مانند اینها به کار میروند.
- حتی در مورد عبارتی مثل «حسِ سبز»، مرجع به شیوهای موثر در قالبی دروننهادی معین میشود. وقتی عبارت «حس سبز» را یاد میگیریم، این یادگیری به شیوه موثری از طریق اشاره انجام میشود - یاد میگیریم که آ« را در موردِ آن قسمی از تجربه به کار ببندیم که معلولِ چمن و درختان و مانند اینها است.
- در کل، مادام که اصلا مقولاتِ پدیداریِ رسانشپذیری داریم، اینها یا با لحاظ کردنِ ملازمهای بیرونیِ نوعیشان تعریف میشوند یا با لحاظ کردن نوعِ ملازمی از حالتِ روانشناختی.
- «خوشحالی» به طور ضمنی از طریقِ نقشی علّی تثبیت میشود - حالتی که در آن حکم میکنیم که همهچیز خوب است، از شادی به هوا میپریم، و مانند اینها.
- شاید این یک تفسیر از این گفتهی معروفِ ویتگنشتاین باشد که «هر فرآیندِ باطنی به معیارهایی ظاهری نیاز دارد».
ذهن آگاه - در جستجوی نظریهای بنیادی - دیوید چالمرز