- در من همیشه دو دلقک وجود داشته، غیر از دلقکهای دیگر.
- یکی که فقط میخواهد همان جا که هست بماند و دیگری که خیال میکند کمی بعد ممکن است قدری از هولناکی زندگی کم شود.
- به طوری که هرگز مایوس نمیشدم، به تعبیری، هر کاری که میکردم، در این زمینه. تا شاید این دلقکان جدانشدنی که یکی در میان خواستههایشان را برآورده میکردم، به حماقتشان پی ببرند.