رمان «سرزمین ریگ های فروزان» جلد دوم از «داستانِ سرزمین» است که جلد نخست آن با نام «سرزمین جرگه های نیستی» در نشر شدت به چاپ رسیده است.
این رمان داستانی اساطیری را دنیایی کاملا خیالی روایت می کند. کلیه ی عناصر داستان حتی زمین و آسمان همه در فضایی کاملا متفاوت از زمینی که می شناسیم قرار دارند و داستان و شخصیت های بسیارش را تحت تاثیر قرار می دهند.
در این رمان حتی برای دنیای خیالیِ آن، نقشه ای هم طراحی شده که خوانندگان بتوانند وقایع را با نگاه به نقشه پی بگیرند.
نویسنده ی داستان «نیما حیاتی مهر»، نویسنده، مترجم و تحلیلگر ایرانی است که آثارِ دیگری نیز از او در همین نشر به انتشار رسیده است.
از کتاب:
«بیاسایید و بیارامید ای گرمخونان عالم!
که چون ما و چون شمایی
فرداروزی نزدیک
در گرمایی مهیب
بخار خواهیم گشت!»
درنگی کرد و سپس افزود: «اما حقیقتی که او به تو نگفت این است که در گذارهای «سِتیرو»، در شمالِ مردابهای جنگلی و مرگآسای «دَدان»، گذرگاهی غریب و پنهان درافتاده است از جاندارانی ناشناخته و متعفن و خزنده که در اعماقِ تاریک و سردِ زمین، جهان را بیوقفه میجوند… اینان خواسته یا ناخواسته دو سرزمینِ همیشه-در-ستیزِ شمال و جنوبِ خلیج را به یکدیگر پیوستهاند، لکن جاندارانِ روی زمین از اعجازی چنین شگرف در ژرفنایِ خاک بیخبر و ناداناند…
ازاینرو گفت: «نامشان «آژده» است… به معنای دوختهشده… باستانیان چنین نامی به آنان دادهاند، چراکه اندیشهشان بر این بوده که این بندهای سرخ به آسمان تعلق داشتهاند… و هامونهای پدرانِ آنان را به کینی نامعلوم به این ساقههای سبز دوخته و پسازآن چون نیزههایی دشمنجوی بهسوی زمین پرتاب نموده است… این بندهای آسمانی هر آن که جانداری را میبینند، به هوسِ بازگشت به زادگاهشان در آسمان، لرزان سر بهسوی سرایِ والاتر میاندازند، اما هامونهی سنگیندل آنان را از بندِ خویش آزاد نمیکند.»
رستن گفت: «باستانیان چه داستانها که بر هر چیز نمیبافتند…»
سپس در میانِ اعتراضات زیر-زبانیِ هرماس، دستار سپید را از دور گردناش باز کرد و خطاب به روهین گفت: «گردن چطور است؟»
و روهین دید که نیمهی راست گردناش تا همانجایی که تبرِ حصراخ بریده بود، غدهای سرخرنگ برآمده و بیرون زده که پوستی شفاف و نازک و پر از رگ داشت… پوستی که خون و لختههای چرخنده در آن را نشان میداد و با هر تپشِ قلبِ فئودار میتپید و میتپید… همهچیز در درونِ آن غدهی سرخ در حال جنبیدن بود و پوستِاش با هر نفس میچروکید و سپس دوباره برمیآمد.
فئودار که همچنان از حیرتِ روهین لذت میبرد، دوباره گفت: «آیا گردن برای جنابِ مارتونِ شما مناسب است؟»
با دست به علفزار اشاره کرد «این فانوسها خبرِ تو را به نزدِ آن هیئت مدفون در تاریکی میبرند… و او هوا را چنان سنگین میکند و ریسمانهای صدا را در این بخش از عالم چنان در دست میگیرد که هیچکس نمیتواند از آن گذر کند…»
سپس با لبخندی بر لب روی آبِ رودخانه خم شد… به نظر میرسید میکوشد انتهای آن را ببیند.
گفت: «چه بسیار مسافرانی که در ستیرو صدای قلب و نفَسِ خود را تاب نیاوردند و خود را در میانِ این آبها خفه کردند تا بلکه صداها خاموش شوند… انسان تابِ احساسِ زندهبودنِ خویش را ندارد… اگر کسی نگاهی دقیق داشته باشد، هنوز میتواند شماری از اجسادشان را در ژرفنای آب ببیند… آنانی که دمبهدمِ زندگی را تاب نیاوردند…»
نویسنده کتاب:
نیما حیاتی مهر نویسنده و مترجم ایرانی است. از ترجمه های او می توان به کتاب های «کاربرد لذت» و «مراقبت از خود» نوشته میشل فوکو و کتاب سترگ و بُرنده ی «خود و آنچه ازوست» نوشته ی ماکس اشتیرنر اشاره کرد. از رمان های او می توان به «ژوکوند»، «داستان سرزمین (جلد اول): سرزمین جرگه های نیستی» و «داستان سرزمین (جلد دوم): سرزمین ریگ های فروزان» و «سری داستان های مردن(داستان دوم): مرده ریگ» اشاره کرد.