- یکباره به خواب می رفتم، خواب سنگینی که در آن بازگشت به جوانی، از سر گیری سال های گذشته، احساس های از دست داده، جدایی روح از کالبد، حلول ارواح، یادآوری مردگان، اوهام جنون بر ما آشکار می شود،
- و نیز پسروی به سوی بدوی ترین قلمروهای طبیعت چون گفته می شود که اغلب در رویا جانور می بینیم، اما فراموش می شود که خودمان تقریبا همیشه در خوابِ جانوری هستیم محروم از منطقی که روشنای یقین را بر چیزها می تاباند؛
- و برعکس، از نمایش زندگی تنها تصویری شک آلود ارائه می کنیم که فراموشی دقیقه به دقیقه نابودش می کند، و هر واقعیتی در برابر واقعیت بعدی همان گونه محو میشود که در نمایش چراغ جادو تصویر شیشه ای که شیشه ی دیگر جایش را می گیرد)،
- همه ی اسراری که می پنداریم نمی شناسیم اما در واقع کمابیش هر شب از آنها همانگونه آگاه می شویم که از یک راز بزرگ دیگر، راز نیستی و رستاخیز.
در جستجوی زمان از دست رفته (جلد 2) - در سایه-ی دوشیزگان شکوفا - مارسل پروست - ترجمه مهدی سحابی