در چشمانِ اخلاق (به خصوص اخلاقِ مسیحی، که اخلاقِ مطلق است) زندگی را می باید به دیدۀ امری همواره و به طرزی گریزناپذیر اشتباه نگریست، زیرا زندگی از اساسِ غیراخلاقی است – و اینگونه، زندگی را منکوب شده در زیر سنگینیِ حقارت و نه هایی جاودانه، می باید در نهایت به عنوانِ چیزی که سزاوار خواستن نیست، چیزی به ذاته ناسزاوار و بی ارزش تجربه کرد.